- زیج بستن
- زیگ بستن گواژ کار دشوار
معنی زیج بستن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نمودن معشوق خود را به عاشق و دل او را بکمند خود درآوردن
مدتی دراز انزوا گزیدن
در برابر چیزی یا کسی مانع و سدی بر: ایجاد کردن جلو گرفتن راه گرفتن بر: بکوشش توان دجله را پیش بست نشاید زبان بد اندیش بست. (سعدی)، مسدود کردن قبل از دیگری تقدم و سبقت درانسداد
انتقام کشیدن
میغ بستن آسمان. ابرناک شدن آن
بستن عصب بستن وتر عرقوب، بنا نهادن بنیاد گذاردن ساختن: دهد عمارت گیتی بسیل دیده ولی هم از غبار دل ماش پی توان بستن، (مسیح کاشی)
پی بندی کردن، پایه نهادن، بنیاد نهادن، بنا کردن
منجمد شدن آب یا چیز دیگر از شدت سردی، فسرده شدن
منجمد شدن آب